اسفند 98

ساخت وبلاگ

خیلی وقت بود که سری به وبلاگم نزده بودم، از قرار فردا دیرتر میریم سر کار، یکی از تصمیمات اداری برای کنترل بحران کرونا است، هنوز خیلی مطمئن نیستم و باید سری به سایت فرمانداری بزنم، خب بهتر از مکان جدید کارم حرف بزنم تقریبا یه ماهی هست که اینجا کار میکنم، مدیرم یه زنه میانساله و دوتا همکار خانم دیگه دارم، به همراه آقای موسوی و آقای امیری که رئیسه، آقای امیری خیلی مسن اما کاربلد، آقای موسوی خیلی ادم آرومیه، بنظرم آقای موسوی هیچ وقت هیجان و یا استرس رو تجربه نکرده و هیچ تصویر ذهنی ایی نسبت بهش نداره، آقای امیری رو زیاد نمیشناسم تنها چیزی که ازش فهمیدم و دیدم رفتن زیاد به دکتره اما خداییش فعالیتش از همه بیشتره

الان خواهرم توی آشپزخونه داره ظرف میشوره و حسابی سر و صدا راه انداخته، قدیما مادر بزرگم اگر میخواست ما رو از چیزی نهی کنه میگفت این کار رو نکن چون مردم عقیده دارن هرکی اینطوری بکنه فگوره و عامل بدبختی مثل اینکه موقع غذای نباید اصلا  صدای برخورد قاشق به بشقاب بلند بشه، موقع  شستن ظرف ها نباید صدای ظرف ها بلند شه و ... فکر کنم اجدادمون زیاد اعصاب نداشتن

حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daram110c بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1398 ساعت: 3:06