خیلی وقت بود که سری به وبلاگم نزده بودم، از قرار فردا دیرتر میریم سر کار، یکی از تصمیمات اداری برای کنترل بحران کرونا است، هنوز خیلی مطمئن نیستم و باید سری به سایت فرمانداری بزنم، خب بهتر از مکان جدید کارم حرف بزنم تقریبا یه ماهی هست که اینجا کار میکنم، مدیرم یه زنه میانساله و دوتا همکار خانم دیگه دارم، به همراه آقای موسوی و آقای امیری که رئیسه، آقای امیری خیلی مسن اما کاربلد، آقای موسوی خیلی ادم آرومیه، بنظرم آقای موسوی هیچ وقت هیجان و یا استرس رو تجربه نکرده و هیچ تصویر ذهنی ایی نسبت بهش نداره، آقای امیری رو زیاد نمیشناسم تنها چیزی که ازش فهمیدم و دیدم رفتن زیاد به دکتره اما خداییش فعالیتش از همه بیشتره
الان خواهرم توی آشپزخونه داره ظرف میشوره و حسابی سر و صدا راه انداخته، قدیما مادر بزرگم اگر میخواست ما رو از چیزی نهی کنه میگفت این کار رو نکن چون مردم عقیده دارن هرکی اینطوری بکنه فگوره و عامل بدبختی مثل اینکه موقع غذای نباید اصلا صدای برخورد قاشق به بشقاب بلند بشه، موقع شستن ظرف ها نباید صدای ظرف ها بلند شه و ... فکر کنم اجدادمون زیاد اعصاب نداشتن
حرفهای خودمونی من...برچسب : نویسنده : daram110c بازدید : 173