یه درد دل ساده

ساخت وبلاگ
الان ساعت از یک نصف شب هم گذشته، کمی ناراحتم،گاهی شرایط طوری اتفاق میفته که تو احساس تنهایی میکنی ،بچه گیاتو میبینی که معصوم و مظلوم یه گوشه ایستاده،بغض تو گلوته و اشکتو نگه میداری و غرورت اجازه نمیده احدی از درونت مطلع بشن. سردرگمیام زیاده نمیدونم در مورد کار چکار کنم برگردم سر کار طاقت فرسای قبل یا صبر کنم تا آقای مسئول فرهنگی خبرم کنه.توکلم بهخداست و دلمو به اون میسپارم. هرسال دوست دارم قرآن رو ختم کنم اما هر سال عقب میمونم الان میرم بخونم ولی خب یک جزء و نیم عقبم. حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : یه درد دل ساده, نویسنده : daram110c بازدید : 361 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 4:10