26 تیرماه

ساخت وبلاگ

گاهی حرفای زیادی برای گفتن داری، حرفهایی که شاید تو خلوت همگی توی ذهنمونن ولی زمانی که وقت نوشتن برسه همگی پر میکشن و میپرن

زمان آزمون مسابقات سالانه قرآن نزدیکه، پارسال با خانم پاسبان از شهرستان خوی آشنا شدم تقریبا هم سن و سال مادرم بود ایشون به همراه دختر و نوه اش اومده بود ما برای گذروندن دوره آموزشی به مشهد دعوت شدیم؛ این دومین سفرم به مشهد در طول حیات زندگیم بود که به همراه مادرم رفتم ایشون در رشته دیگه ایی شرکت کرده بود؛ بعدازظهر به من پیام داد و کمی با هم گپ زدیم و در نهایت برای هم آرزوی موفقیت کردیم، دلم هوای زیارت امام رضا رو کرده انشاالله که قسمت بشه.

بازم محل کارم تغییر کرد این بار به خواست خودم؛ چون مکان قبلی خیلی دور بود که خوشبختانه با درخواستم موافقت شد، ریاست کل این قسمت به عهده خانم محمدی یه خانم تقریبا چهل و اندی ساله، رک ،صمیمی و خوش برخورد؛ رفتارش بنظرم خیلی عجیب می اومد،زمانی که من رو بهش معرفی کردن دستم رو گرفت و با سرعت به سمت ماشین یکی از کارمنداش رفتیم تا ما رو به محل کارش ببره، توی ماشین با کارمندش خیلی راحت و مهربون حرف میزد و در مورد پدر شدن برادرش و مشکلاتی که موقع رانندگی با ماشین جدیدش داشت با ما صحبت کرد و در حضور ما راحت با یکی از دوستاش یا فامیلاش حرف زد که خونش بهم ریخته و از قرار کارگری که همیشه برای نظافت و پخت و پز میرفته الان مریضه و ازش خواست بره و یه غدایی تاقبل از اومدنش بپزه چون از قرار بایستی میرفت بیمارستان برای دیدن برادر زاده تازه به دنیا اومدش

و اما بخشی که من کار میکنم رئیس جدیدم مرد میانسالیه که به ظاهر حدودای 45 ساله میزنه از قرار یه دوره ایی روزنامه نگاری کرده و تحصیلات مختلف و کلی مدرک و در حوزه هم درس خونده و فوق العاده علاقه به حرف زدن داره و رفتار آرومی داره ( فعلا ندیدم عصبانی بشه)، از شهر دیگه ایی اومده و و همش به آقای موسوی گیر میده آقای موسوی مدیر بخشه و بر عکس رئیس خیلی تند و تیزه و تمام ذکر و فکرش اتمام کار؛ آقای رئیس به کیفیت کار فکر میکنه و براش مهمه که حتی نامه اداری به بهترین شکل و ظاهر و رعایت نگارش ادبی انجام بشه بدون خط خوردگی و... اما آقا سید به سرعت فکر میکنه و اشکالات فاحش نامه نگاری رو با یه خط زدن بچه گانه سر هم میکنه و تحویل میده این دو نفر در کنار هم یه استندآپ کمدی زنده هستن  که همیشه منو به خنده میندازن و اما نفر سوم که اسم کوچیکش هم اسم  خودمه خانم ظاهریه اونم خیلی آروم و بنظرم بیش از اندازه سرد و ساده است گاهی فکر میکنم که قدرت تحلیل ذهنی نداره و مجبورم گاه و بیگاه نشگونش بگیرم تا هر حرفی رو نزنه و دردسر نشه.

خب بهتر برم و کمی برای آزمون بخونم، به امید فردایی بهتر

[ دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۶ ] [ 23:52 ] [ خ. ت ] [ ]

حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : تیرماه, نویسنده : daram110c بازدید : 196 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:38