پنج شنبه 18 خرداد 96

ساخت وبلاگ
الان ساعت 4 ظهره،و همه روزه و اکثراً خواب، منم و یه سکوت ...

چند وقت طولانیه که ذهنم مشوشه و درگیرم با خودم ، موندم توی یه بیراهه ایی وسط دریای سردرگمی، چی پیش رومه و چه سرنوشتی در انتظارمه؟ نمیدونم باید بایستم و مقاومت کنم و یا باید مسیرم رو تغییر بدم ، چطور میشه تصمیم درست گرفت؟ خدایا فقط به تو توکل میکنم توی این دریای پر تشویش چنگ ب طناب توکلت میزنم و با این دو بیت چراغ امیدم رو روشن میذارم

  گر رود سَر ، برنگردد سَرنوشت

 این سخن ، با آب زر باید نوشت

 سَرنوشتم حق به دست خود نوشت

 خوش نویس است و نخواهد بد نوشت ...

.

.

.

9 ساعت بعد

الان ساعت حدود یک نیم شبه روی پله های حیاط با یه لیوان چای گرم نشستم،تازه ظرف شستنمو تموم کردم غذای سحر رو از همین الان آماده کردم و چایی تازه درست کردم و سفره غذا رو روی طناب پهن کردم و تقریبا تمام کارهای مربوط بخودمو به اتمام رسوندم و الان توی حیاط از فضای آرامبخش شب، صداهای دوردست که خیال انگیز ترین رویا ها رو همراه خودشون دارن و آزادی خیال که ارمغان سکوت شبه لذت میبرم، الان عطر خوشبویی به مشامم رسید که تداعی کننده ی حال خوبی در منه ، و فکر کودکانه ایی که مثل وروجک داره از افکارم بالا میره که این وقت شب کیه که این عطر رو زده....

دیر وقته و سحر نزدیک،شب همگی خوش به امید فردایی بهتر

[ پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۶ ] [ 16:35 ] [ خ. توحیدی نژاد ] [ ]

حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daram110c بازدید : 226 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 4:37