شام آخر

ساخت وبلاگ
امروز جمعه است و ساعت 12:30 است تازه مسواک زدم

نمیدونم چیزی در مورد تابلوی شام آخر شنیدید یا نه؟ داستان جالبی داره که جدیداً شنیدم از قرار داوینچی برای ترسیم این تابلو، تصاویر هر کدوم از حواریون رو از روی آدمایی می کشید که از نظر خودش بیشترین شباهت رو به اون حواری که تصمیم داشت بکشه داشته باشه، زمانی که میخواست تصویر حضرت مسیج رو بکشه از بین جوانان مختلف تونست جوونی رو پیدا کنه که در صورتش پرتویی از ایمان و صداقت و.... بود بعد از کشیدن تمامی حواریون نوبت به یهودای خائن میرسه، خیلی میگرده تا فردی که توی نظرش یهودا رو تجلی کنه میگرده تا اینکه بعد از یکسال یا بیشتر جوونی رو در خرابه هایی پیدا میکنه که به صفاتی که یهودا داشت نزدیک بود بعد از جوون میخوات تا الگوی نقاشیش بشه و جوون قبول میکنه بعد از اتمام نقاشی جوون رو به داوینچی میکنه و میگه که من قبلا هم الگوی نقاشی شما برای تصویر حضرت مسیح بودم....

جالبه نه،تصویر کفر و ایمان هر دو در یک چهره .... (هر گونه برداشت از این جمله آزاد است، این جمله واقعا ذهنمو به خودش درگیر کرده)

یادش بخیر داشتم برای خواهرم تعریف میکردم که شهرکرد توی هتل که بودیم همه ی دخترا با همدیگه رفتیم توی حیاط، در بخش غربی هتل یه پارک بود که مجهز به وسایل بازی و جای همگی خالی چون هیچکس نبود تا تونستیم تاب سواری و الاکولنگ و... بازی کردیمو خندیدیم  و کلی بچگی کردیم ، بین ما کوثر2 خنده های هولناکی میکرد آخه خیلی صداش بلند بود و واقعا شیرین چون امکان نداشت اون بخنده و سایرین جلوی خندشونو بگیرن اون طوی هم که خودش میگفت مادرش همیشه بخاطر بلندی صدای خندش باهاش دعوا میکنه ولی خب واقعیت اینه که کوثر از روی سبک بازی اینطوری نمیخندید بلکه این نوع خندیدن کاملا ذاتی خودش بود ، موقع برگشت سرپرستمون برای اینکه حال و هوای بچه ها عوض بشه لطیفه و حکایتای خنده دار تعریف کرد من اون موقع امیدوار بودم که سریعتر لطایفش رو تموم کنه چون توی اون جاده پر خطر با خنده های هولناک کوثر2 به طور حتم سقوط میکردیم

خب دیر وقته و باید برم بخوابم چون صبح زود باید پاشم،پس به امید فردایی بهتر.

[ شنبه بیستم آذر ۱۳۹۵ ] [ 0:46 ] [ خ. توحیدی نژاد ] [ ]

حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daram110c بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 5:02