2 فروردین 96

ساخت وبلاگ
الان ساعت 11/30 شبه، اغلب اعضای خانواده الان مشغول دیدن تلویزیون هستند برای نماز من و مامانی رفتیم مسجد قائمیه و بعد از اون رفتیم پارک سبحانی و شهدای گمنام رو زیارت کردیم چند وقتیه که از خودمعصبانی هستم ، لابد میپرسید چرا؟ میدونید از اینکه تا این حد عمرم رو به بطالت میگذرونم عصبانیم گاهی با خودم دعوا میکنم و به خودم هشدار میدم وقتم رو به پایانه و اینکه بابات هر ثانیه بطالت حتما بازخواست میشم و راستش وحشت و ترس درونیم از مجازات و بازخواستشم در درونم حس میکنم اما انگار که وجودت دو قسمت باشه و یکی تنها راهنما باشه و دیگری عملگرا .بدبختی من اینه که بخش عملگرا من خیلی تنبل و بیخیاله و باید یه کاریش بکنم و حتما تغییرش میدم کاری میکنم که حتی باعث شگفتی خودم بشه و مطمئنم که اینطور خواهد شد

زینب و نرگس جان چند روزیه که مهمون ما هستند و تعطیلات نوروز رو در کنار ما میگذرونن، خواهر زاده خیلی عزیزه ، ما جمع میشیم و نرگس رو وسط میذاریم و ازش میخوایم که اسممونو تلفظ کنه هنوز خیلی از حروف براش سنگینه ولی خب همون جوری که میگه قند تو دلمون آب میکنه و قربون صدقش میریم 

راستی زینب برای روز مادر یه گلدون حسن یوسف گرفت و بیشتر از اینکه مامانی خوشحال بشه من ذوق کردم چون من عاشق گیاه هستم اونم حسن یوسف،راستش مامانی خرید هرگونه گیاهی رو قدغن کرده بود چون من به گرده گل حساسیت دارم ولی خب همه گیاه ها که گل نمیدن

خب دیگه برم و کمی قرآن بخونم تا شاید نیمه تنبل وجودم یه تکونی خورد، پس خداحافظ به امید فردایی بهتر

[ پنجشنبه سوم فروردین ۱۳۹۶ ] [ 23:57 ] [ خ. توحیدی نژاد ] [ ]

حرفهای خودمونی من...
ما را در سایت حرفهای خودمونی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daram110c بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 5:02