حرفهای خودمونی من

متن مرتبط با «بعد از یه عمری عاشقی» در سایت حرفهای خودمونی من نوشته شده است

مسیر بازگشت 1

  • حدود یک ماهی هست که اومد ساختمون جدید، محل کار جدیدم,الان هوا کمی خنک شده، سوار سرویس هستم و از پنجره به بیرون نگاه میکنم هنذفریمم توی گوشم گذاشتم، توی این حالت  دنیا رو به رنگ آهنگی که گوش میدی میبینی، هنوز بازم این سوال توی ذهنم تکرار میشهچرا ...؟؟؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از خودم ناراضیم

  • از خودم ناراضیم، هر شب که می‌خوابم و هر صبح که بیدار میشم بخودم هشدار میدم در مورد اتلاف وقتم، درست رفتار کردن، درست برنامه ریزی کردن و ... اما همون آش و همون کاسه است، از خدا میخوام خودش هدایتم کنه ت, ...ادامه مطلب

  • راز کوچه بن بست

  • امروز یکشنبه، ۸مرداد و ساعت حدود ۱۰و ۱۷دقیقه است، امروز با اتوبوس رفتم سر کار چون تصمیم دارم حتما پیاده روی کنم، توی مسیر متوجه تجمع یه تعداد زن و مرد ، کنار یه آپارتمان و سر یه کوچه بن بست شدم، نمی‌دونم بخاطر نوبت دکتر می ایستن، یه نهاد، موسسه یا چیز دیگه اییه، دلم میخواست برم بپرسم برای چی هر روز همیشه یه تعدادی منتظر میشینن، اما راستش روم نمیشه، ولی حتما سر درمیارم.  , ...ادامه مطلب

  • یه درد دل ساده

  • الان ساعت از یک نصف شب هم گذشته، کمی ناراحتم،گاهی شرایط طوری اتفاق میفته که تو احساس تنهایی میکنی ،بچه گیاتو میبینی که معصوم و مظلوم یه گوشه ایستاده،بغض تو گلوته و اشکتو نگه میداری و غرورت اجازه نمیده احدی از درونت مطلع بشن. سردرگمیام زیاده نمیدونم در مورد کار چکار کنم برگردم سر کار طاقت فرسای قبل یا صبر کنم تا آقای مسئول فرهنگی خبرم کنه.توکلم بهخداست و دلمو به اون میسپارم. هرسال دوست دارم قرآن رو ختم کنم اما هر سال عقب میمونم الان میرم بخونم ولی خب یک جزء و نیم عقبم.,یه درد دل ساده ...ادامه مطلب

  • یه روز کاری

  • امروز سرکار خیلی شلوغ بود و حسابی خسته شدم، همینکه خونه رسیدم بعد از عوض کردن لباسا و شستن جورابام خوابیدم تا دم دمای افطار ، حدود ساعت 7 بیدارشدم افطاری آماده بود، خورشت آلو، منم ظرف رو شستم سفره روپهن کردم ،دوغ رو درست کردم کتری رو هم گذاشتم تا هم آب گرم قبل افطار آماده بشه هم چایی بعد از افطار رو آماده کنم، چون هنوز تا افطار زمان باقی مونده بود رفتم و اتاق آخریه رو جم وجور کردم مریم و امینه بیرون بودن، مهدیه هم که خواهر بزرگست ، موقع افطار متوجه هجوم زیاد مورچه ها کنار سفره شدیم و لازم بود که خونه رو سمپاشی کنیم چون با این وضعی که پیش میرفت کم کم ما تو, ...ادامه مطلب

  • یه بعد از ظهر پنجشنبه

  • الان ساعت 5 بعدازظهر و اکثر اعضای خانواده خوابن من تازه یه چایی داغ خوردم و میخوام برم قرآنمو بخونم بعد هم رو فرشیا رو بشورم ، الان توی اهواز هرچی بشورید کمتر از حد انتظارتون داغ و خشک و آماده بهتون پس داده میشه.   چند ساعت بعد الان یکی از روفرشیا رو شستم و روی یه چهار پایه آهنی گذاشتم تا آبش گرفته بشه تا زورم برسه پهنش کنم،برخلاف تصورم کار سختی بود ولی خب انجامش دادم,یه بعداز ظهر کسل بود,بعد از یه عمری دیدم دوباره,بعد از یه عمری عاشقی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها